زینب یک دختر کوچک زیبا با خانواده ای دوست داشتنی است. سپس یک روز، مادرش، جِمره، در یک تصادف وحشتناک رانندگی می کند. زینب با یک نقص قلبی خطرناک به دنیا آمد و هیچ کس نمی خواهد او را با حقیقت ناراحت کند. در عوض، پدرش به زینب میگوید که جمره در سفر نیست. اندکی پس از مرگ او، دروغ هایی در مورد Cemre منتشر شد. شوهرش مورات که قبلا دیوانه وار او را دوست داشت، اکنون عمیقاً از او متنفر است. این در را برای مادر مورات، آسوده، باز می کند تا ازدواج او را با ملک، زنی که او دوست دارد به عنوان عروسش ببیند، ترتیب دهد. در نهایت، زینب متوجه می شود که مادرش مرده است و پدرش قرار است با ملک ازدواج کند. همه چیز برای دختر بچه خیلی زیاد است و او یک حمله دارد. اما زمانی که قلب زینب می خواهد از بین برود، معجزه ای رخ می دهد: زینب نازلی را می بیند، زنی که دقیقاً شبیه مادرش است. وقتی زینب شبیه مادرش را در آغوش میگیرد، قلبش به حالت عادی برمیگردد. در حالی که زندگی دخترش در خطر است، مورات این معامله را ارائه می دهد. نازلی موافقت می کند تا زمانی که به اندازه کافی برای جراحی نجات پیدا کند، مادر جانشین دخترش شود. چیزی که هیچ کس متوجه نمی شود این است که جمره و نازلی در واقع خواهران دوقلویی بودند که در بدو تولد از هم جدا شدند و این تصادفی نبود که نازلی را به اینجا به خانه خواهر مرده اش رساند…