داستان با خنجر زدن آکیز به قلب کورکوت خان شروع می شود. تیری که آکیز برای گرفتن جان کورکوت خان شلیک می کند نمی تواند دشمن او را بکشد، اما او را برده پسرش باتوگا در کاخ دشمن می کند! پرنده کوهستانی عاشق آزادی در قصر گوک برده می شود که اگر معلوم شود تیرانداز اوست به قیمت جانش تمام می شود! راههای آکیز و باتوگا که اکنون دو دروغ به قیمت جانشان را به همراه دارند، پس از سالها دوباره به هم رسیدند. متحدان به سرنوشت تبدیل به یک اعتماد، که به همراهی تبدیل می شود. دست هایی که سرنوشت ترک ها را تغییر می دهند، اینجا متحد می شوند. باتوگا خان پنهان ترکان است. او با اککیز یک «دستان» (افسانه) می نویسد و ترک ها را متحد می کند و به دنیا ثابت می کند که شاهزاده معلول و یک کنیز با دست به دست هم دادن چه چیزی می توانند به دست آورند.