عدنان که یازده سال پیش همسرش را از دست داد، تمام توجه خود را معطوف دخترش نیهال و پسرش بولنت کرد. عدنان که در یکی از برجسته‌ترین عمارت‌ها در کنار بسفر در استانبول به همراه پسر یکی از بستگانش بهلول و پرستار بچه‌هایش زندگی می‌کند، با بیهتر آشنا می‌شود که دختر زوجی اجتماعی است، او بسیار شیک و زیبا است، هر کسی که او را ملاقات می‌کند مات و مبهوت می‌شود. به او حسادت می کند و عاشق او می شود. در حالی که به دنبال آرامش، امنیت و خوشبختی در عمارت عدنان است، Bihter با شور روبرو می شود. بهلول و بیهتر به طور کامل به یکدیگر می افتند و در شیفتگی خود به یکدیگر غرق می شوند. رابطه عاشقانه پنهانی آنها به زودی همه اعضای خانواده را تحت تأثیر قرار می دهد.

به زودی