الیف زنی با انگیزه و قلبی مهربان، طی یک اتفاق میفهمد که هیچ چیز در زندگی ندارد.
شوهرش کشته شده، فرزندی از او به جا مانده.
در وفاداری انسانها، حسن نیت آنها و همه چیز اطرافش باید شک کند.
حالا او خود را برای یک زندگی از صفر آماده میکند.
در یک لحظه زندگی الیف از این رو به آن رو میشود. او میفهمد همسرش وفادار نبوده. یک همسر دیگر داشته… و از او فرزندی دارد: گونش. و هاکان تصادف کرده و مرده است! حالا الیف در برابر جهانی تازه، اموال خود را هم از دست رفته میبیند. و تصمیم میگیرد به تنهایی از پس کارها بر بیاید. الیف یک طراح است که با هاکان ازدواج کرده. همه چیز خوب و خوش پیش میرود تا اینکه شوهرش هاکان در یک تصادف رانندگی از دست میرود. کشته میشود. او حالا یک دروغ بزرگ را در زندگیاش کشف میکند. سالها با توهم زندگی کرده. او که به دنبال داشتن یک فرزند بوده حالا میفهمد فرزندی دارد. سوالها زیاد است و پاسخ وجود ندارد. دنیای ذهنی او از هم میپاشد.