زینب در خانواده ای فقیر به دنیا می آید و فرصت های کمی در زندگی دارد. پدرش الکلی است، مادرش ضعیف است و برادرش به دلیل عدم رسیدگی پزشکی فوت می کند. وقتی خانواده ای که مادرش را به عنوان یک خانم نظافتچی استخدام می کنند، به او پیشنهاد می دهند که دختر جوان را به فرزندی قبول کنند، ثروت او تغییر می کند. والدین او به امید اینکه به دخترشان زندگی بهتری بدهند موافق هستند. او یاد خواهد گرفت، مورد محبت قرار می گیرد و با چیزهای زیبا احاطه می شود. اما او همیشه احساس عدم تعلق دارد. زینب فقیر و بی گناه به یک زن جوان باهوش، تحصیل کرده و زیبا تبدیل می شود که با مردی رویایی از بالای جامعه نامزد می کند. با این حال، این افسانه زمانی به پایان تکاندهندهای خواهد رسید که مادر تولدش ظاهر میشود و به دنبال کنترل زندگی دخترش و بازگرداندن او به خانهای است که در آن متولد شده است.