خانوادهای به نظر خوشبخت میآیند.
مراد به همراه همسرش نسلیهان و دخترش نهیر زندگی آرامی دارد.
مادر همسر، شاهیکا صاحب اصلی کسب و کاری است که مراد مدیریت میکند.
اما یک زندگی زیر پوست این زندگی جریان دارد.
داملا،زن لوند و عشوهگری است که با مراد رابطه برقرار کرده و مخفیانه شوهر نسلیهان را از او ربوده است.
از طرف دیگر، نسلیهان به دلیل اتفاقی در کودکی، خواهرش را از دست داده و به دلیلی مشابه حالا مجبور است به داملا، که از رقابت خود با او خبر ندارد تا مدتی هم شده حمایت کند تا ناخواسته شوهرش را از او بگیرد.
در سریال خوبی نگاهی میشود به مشکلات و تبعات یک خیانت، تاثیری که روی همه شئون زندگی مراد و خانوادهاش و به ویژه دخترش نهیر سایه میافکند.
در قسمت نهم سریال خوبی شاهد این هستیم که یک بازی روانی از طرف مراد، پدر و معشوقه آشنایش، دامل روی روان کودک صورت میگیرد. نهیر با مشکلات فرزندش دست و پنجه نرم میکند که گمان میکند اگر زبان به سخن بگشاید باعث صدمه زدن به مادرش میشود. شاهیکا، از زندان آزاد شده است بدون اینکه از خیلی اتفاقها خبر داشته باشد. او پیگیر اتفاقات ناگوار دیگر هم از جمله واقعه استخر و درگیری داملا و نسلیهان است. نسلیهان اما خود به نوعی به روش دخترش عمل میکند و ماجرا را با تردید بیان میکند. مراد که به خوشگذرانی با داملا در دریا رفته است به خشکی میآید و به دفتر میرسد. داملا هم وانمود میکند که با جمره طرف است اما با مردی در ارتباط است که برایش فلش مموری را آورده است. اما این اول ماجراست چون با ناشیگری مموری از دستش جلوی پای مراد میافتد. اما این هم یک نمایش است چون مموری واقعی در دست داملاست. نسلیهان به مادرش میگوید تو آن شیطان را نمیشناسی. در این میان کورای تنها کس است که میتواند با نهیر گفتگو کند. خبر را به مادر و مادربزرگش میدهد. کورای حقیقت ماجرا را به طور کامل میفهمد و برای نسلیهان تعریف میکنتد. نسلیهان تصمیم به انتقام میگیرد و اینکه هر کس باید تاوان کاری که کرده را پس بدهد. شاهیکا با غرور وارد شرکت میشود. دستور برگزاری یک جلسه کاری میدهد. کورای و نسلیهان به مراد میگویند که چه گذشته است. مراد انکار میکند. کورای با داملا تماس میگیرد اما او میگوید نمیتوانی ثابت کنی. روی اسپیکر حرف میزند. مراد میشنود و عصبانی میشود. داملا از اینکه مراد هم شنیده است جا میخورد. تعادل روانی داملا به هم میریزد. مراد عصبانی خانه را به سمت داملا ترک میکند. داملا قصد ترک آنجا را دارد ولی مراد عصبانی از راه میرسد. با هم درگیر میشوند و مراد هم آنجا را ترک میکند. نقشه نسلیهان تغییر میکند. او از مراد میخواهد که خانوادهای باشد براش. صبح، نسلیهان وانمود میکند اتفاق مهمی نیفتاده است. به لطف شرایط تازه و بیشتر از آن به خاطر کورای، حال نهیر بهتر شده است. مراد اما که دل خوشی از کورای ندارد با او بگو مگو میکند و در نهایت بر سر رابطه با همسرش، با او دست به یقه میشود. همگی برای رفتن به جایی آماده میشوند. نهیر در واقع داملا را به جایی میبرد که با مراد خلوت کردهاند. اعصاب او به هم میریزد. داملا به شاهیکا زنگ میزند. او را به خبر دادن ماجرایی به پلیس تهدید میکند. ماجرا چیست؟ همان اتفاقی که در استخر افتاده است. فیلم را از داخل مموری گرفته و برای شاهیکا میفرستد. شاهیکا در هولدینگ، جلسهای تشکیل میدهد. مراد و نسلیهان هم هستند و همگی منتظر کسی که نمیدانند کیست. در نهایت داملا وارد میشود.