همه چیز با مهاجرت خانواده کیلیچ به استانبول آغاز می شود. مهاجرت به استانبول بزرگترین آرزوی زلیها است. زلیحه و همسرش حسن دو پسر دارند. اولین فرزند آنها ییگیت، مردی شیطون، خوش قیافه، زن زن و قدرتمند است. پسر دوم آنها امیر درست برعکس برادرش است. او مردی آرام و سخت کوش است و در مورد زنان ترسو و خجالتی است. امیر پس از پایان دانشکده حقوق تصمیم می گیرد دوره کارآموزی اجباری خود را در استانبول انجام دهد. لحظه ای که زلیها از این موضوع مطلع می شود، دعوا راه می اندازد و این دعوا باعث مرگ پدربزرگ بصری شد. در نتیجه مرگ او، کل خانواده ارثی می گیرند و به استانبول نقل مکان می کنند. حسن تصمیم می گیرد با کمک سعدالله، که مرد محبوب و شناخته شده ای در محله است، یک جواهرفروشی باز کند. ییگیت، در یک روز توجه همه دختران همسایه را به خود جلب می کند. کوبرا و دریا از جمله این دختران هستند و هر دو در نگاه اول عاشق او می شوند. با این حال، ییگیت علاقه زیادی به سیبل دارد که یک مدل متکبر است. سیبل از ییگیت فرار می کند و خود را به آغوش امیر می اندازد. او اولین عشق امیر می شود. حسن از سعدالله پول قرض می گیرد و مغازه اش را باز می کند. یک روز قبل از افتتاح، از مغازه دزدی شد و او با وام و هیچ وسیله ای برای بازپرداخت آن باقی می ماند. حسن نمی تواند با آن کنار بیاید و خودکشی می کند. پس از خودکشی غم انگیز او، دو برادر تلاش می کنند تا انتقام پدرشان را بگیرند. Yiğit سعی می کند به طور غیرقانونی از او انتقام بگیرد در حالی که Emirtries این کار را از راه های قانونی انجام می دهد.
   سریال شرافت فصل یک قسمت بیست و شش

به زودی