داستان عشق یک مرد یتیم فقیر به نام ماراز اومر و یک زن فقیر به نام سیلان را روایت می کند. دو جوان که برای ازدواج برنامه ریزی می کنند، قصد دارند کار کنند و درآمد کسب کنند. اومر در کارگاه ساخت و ساز در قارص کار می کند. سیلان با نظافت درآمد کسب می کند. سیلان توسط تایلان، یک مرد جوان ثروتمند و لوس مورد آزار قرار می گیرد و داستان شروع می شود.