خانوادۀ هالوک با ولکان داخل رستوران میروند. سر میز غذا آسیه با طعنه در مورد معشوقۀ درین از او سؤال میکند. گونول میگوید درین معشوقهای ندارد و چون سالها خارج از کشور بوده روابط دوستانۀ زیادی دارد.
کمی بعد علی میگوید درس دارد و باید زودتر بروند.
آسیه از ولکان میخواهد که علی را ببرد تا خودش بعد از خوردن قهوه بیاید. او بین حرفهایش به درین میفهماند که بین زن و شوهر هر اتفاقی هم که بیفتد مشکلاتشان را حل میکنند و رابطۀ زناشویی چیزی نیست که بهراحتی خراب شود.
سپس از آنجا میرود. بعد از رفتن آسیه، درین با او تماس میگیرد و بهخاطر صحبت کردن آسیه در مورد معشوقهاش با او دعوا میکند. آسیه با خونسردی میگوید نمیدانست خانوادهاش بیاطلاع هستند.
نیل با آسیه تماس میگیرد و بهخاطر اینکه سرجون جای او را پیدا کرده ابراز تأسف میکند. آسیه میگوید سرجون پیش او آمد و تهدیدش کرد. نیل میگوید او قول داده که کاری نکند. یکی از بیماران آسیه که بیمار همیشگی اوست به دیدنش میرود. او که اختلال روانی دارد ادعا میکند فرشتۀ محافظ آسیه است.
سپس یک فلش به او میدهد. شب نیل دم خانۀ درین میرود. درین صورت کبود شدۀ او را میبیند و نگران میشود. نیل میگوید سرجون او را کتک میزند. بعد میگوید تصمیم گرفته بچه را سقط کند. درین از او میخواهد که منصرف شود. سپس در مورد رابطۀ خودش و ولکان میگوید و میگوید ولکان متأهل است اما زنش را دوست ندارد و حتی با او ارتباط جنسی ندارد و فقط گاهی از سر دلسوزی با زنش رابطه دارد.
نیل پنهانی با آسیه تماس میگیرد و آسیه حرفهای درین را میشنود و عصبی میشود. وقتی نیل به خانه برمیگردد گریم صورتش را پاک میکند. سرجون که تصور میکند که نیل واقعاً باردار است شب پیش او میرود و خیلی با او خوب و مهربان رفتار میکند. روز بعد درین با ولکان تماس میگیرد، اما ولکان جواب نمیدهد.
درین عصبانی میشود و برای سقط بچه به بیمارستان میرود. آسیه تصمیم میگیرد برای شام با مرت بیرون برود. او آماده میشود و به ولکان میگوید قرار کاری دارد. سپس با تاکسی به رستوران هتل میرود.
در رستوران آسیه از مرت در مورد کارهای شرکت ولکان سؤال میکند. مرت میگوید نمیخواهد امشب در مورد کار صحبت کند.
آسیه بهخاطر پنهان کردن خیانت ولکان از مرت گلایه میکند. مرت میگوید بهخاطر ناراحت نشدن آسیه از او پنهان کرده بود و آسیه عصبانی میشود.
مرت میگوید حرفهایی که الان میخوام بزنم شاید عصبیت کنه، من مدت زیادیه که بهت علاقه دارم، شاید جواب سؤالاتت در مورد کارو نتونم بدم اما میتونم کمکت کنم که از ولکان انتقام بگیری.
سپس کارت اتاق هتل را روی میز میگذارد و میرود. آسیه کمی فکر میکند و بعد به طبقه بالا میرود و با کارت در اتاق را باز میکند. مرت که منتظر آسیه بوده، با دیدن او خوشحال میشود.
آسیه و مرت با هم میخوابند. در خانۀ ولکان، ولکان و علی مشغول بازی هستند که درین دم در میآید. ولکان با دیدن او دستپاچه میشود و او را به حیاط میبرد.
درین بهخاطر بیمسئولیتی ولکان و جواب ندادنش با او بحث میکند و میگوید بچه را سقط کرده است. ولکان از اینکه او بیخبر چنین کاری کرده عصبانی میشود. همان لحظه علی دم در میآید و با دیدن آنها متعجب میشود. درین میرود و ولکان بههمراه علی داخل میرود. فاروق از پشت درختان این صحنهها را میبیند.