چند دانش‌آموز از محله‌ای فقیرنشین به نام یقه‌خاکی با دانش‌آموزانی از مدرسه‌ای پولدار در رقابت هستند تا راز یک قتل یا خودکشی را کشف کنند.

 شبی در یک جشن در مدرسه باکلاس‌ها اتفاقی می‌افتد که معماهای زیادی در آن نهفته است.

علی، سینان (عرب) و زینب (زینو) به دنبال کشف سرنخ‌ها به پیش می‌روند.

دریا مادر علی اما گذشته ای دارد که او را در این میان رها نمی‌کند.

در میان اهالی محله عشق‌های دیگری هم در جریان است.

نقش ناظم مدرسه، مدیر آن و همسایه‌ها هم در این داستان اساسی است. 

   

سریال یقه خاکی قسمت ۸ هشتم

فهمیدیم که وفا تجاوز برک به هازال را دیده و مدیر کنان به یکباره سر رسیده است. وفا به رویش نیاورد و بحث را عوض کرد و گفت دارم میرم. مدیر از او این فیلم را خواست. وفا آن را آخرین راه نجات دانست. موقع فرار اما یادگاری جاکلیدی عکس مادر و پدرش از دستش افتاد و به دست کنان رسید. وفا جمره را که وارد سالن شد صدا کرد ولی جمره او را ندید. وفا از پنجره صدا کرد ولی صدایش به جایی نرسید. در تعقیب و گریز،  به سراغ پله‌ها رفتند. در پشت بام، وفا و کنان با هم یکی به دو کردند. وفا شروع زد کمک خواست تا این‌که کنان به او نزدیک شد و گفت می‌تونم حلش کنم. اجازه بده این مساله را من حل کنم. 

شروع قسمت هشتم سریال یقه‌خاکی

حالا دیدیم که چه کسی بالای پشت بام است؟ جمره! در موقعیتی مشابه، جایی مشابه. و علی خیره به آن‌هاست و کسی که هر دو را با هم می‌بیند. به عنوان کسی که از همه بیشتر به هر دوی آن‌ها نزدیک شده است. 

علی سراسیمه به سمت جمره بالا می‌دود. او را در آغوش می‌گیرد و نجات می‌دهد. برک اما مبهوت پایین است. جمره را به بیمارستان می‌برند. برک می‌گوید همه این‌ها تقصیر من بود. 

از آن طرف دیدیم که دریا و کنان به حقایقی از هم دست یافتند. دریا قتل وفا را از چشم کنان می‌بیند و کنان توضیحی نمی‌تواند بدهد. بازی تمام شد. گیر افتادید. 

کنان در حال پاک کردن اتاق حبسِ پسرش است. 

دریا کوچه به کوچه می‌رود و حالش خوش نیست. مادر زینب او را می‌بیند. دریا از حال می‌رود. بچه‌ها روی تخته سیاه کلاس می‌خواند که کسی نوشته دارید مسیر را اشتباه می‌رید. ببینید جلوتون هست قاتل. خوب ببینید. 

کلیدهای وفا را دریا به اوندر نشان می‌دهد. اوندر می‌گوید که وفا کشته نشده و این را می‌دانیم دیگر.  دریا اصرار دارد که کار کنان است. 

بچه‌ها در کلاس خط‌های نوشتن همدیگر را تست می‌کنند. دفتر هم را ببینند. به برک می‌رسند. دفتر را می‌بینند که خط او هم شبیه نیست. دفتر هازال جا مانده. از او هم دفترش را می‌گیرند. بین چاعری و برک حرف در می‌گیرد. 

دریا به سراغ برک رفته تا درباره زندگی او بپرسد و بهش قوت قلب بدهد. برک می‌پرسد چرا اینطوری فکر می‌کنی؟‌ 

بچه‌ها می‌خواهند بروند دیدن جمره. 

کنان سراغ بلال رفته وقتی بلال می‌خواهد با مادر زینب،‌کادر به دریا برود. بلال زنگ می‌زند و کنسل می‌کند. 

کنان به بلال می‌گوید باید ویدئو رو هم پاک کنیم. هیچ‌کس خوشش نمیاد با ساقی مواد مخدر ازدواج کند. از او می‌خواهد که کاری درباره علی انجام دهد. بلال قبول نمی‌کند. 

کنان می‌گوید کمک می‌کنی. چون تو آدم‌هایی داری که بخواهی بیشتر از علی مراقبشون باشی. مثل بابات. مادرت توی زندان بود نه؟ بلال باز هم نمی‌پذیرد. کان می‌گوید سخت شد ولی فقط برادرت می‌ماند. بلال شاکی می‌شود. 

کادر می‌رسد و کنان را با بلال می‌بیند. بعد از ساعتی در کوچه از او می‌پرسد که ماجرا چیست و با هم چیکار دارید؟‌می‌گوید که برای عثمان کمک کرده است. 

مادر جمره بچه‌ها را بیرون کرد. جمره را می‌بینیم که در کودکی با برادرش در کنار استخر است. جایی که باعث شد او در آب بیفتد و بمیرد. وقتی علی داخل خانه رفته جمره را می‌بیند که خودش را در آب انداخته تا غرق شود. علی نجاتش می‌دهد. 

زینب به عرب اعتراف می‌کند که آن قدر که فکر می‌کرده شجاع نیست. 

برک هازال را به خانه راه داده و به او می‌گوید استخدامت می‌کنم! هازال هم برک را به اینکه همه چیز را به کنان می‌گوید تهدید می‌کند. 

هازال به برک ابراز علاقه می‌کند. برک می‌گوید تو دنبال این باید باشی که از من دور بمانی. هازال می‌گوید من تو را بخشیده‌ام. 

کنان می‌آید. هازال به برک می‌گوید پدرت همه چیز را می‌داند و اینکه چه گاوی هستی. کنان می‌گوید از الان قراردادی نداریم امیدوارم برای خودت پول ذخیره کرده باشی. 

در خانه دریا باز است. دریا اوندر را می‌آورد. بلال در خانه است و وقتی از خانه بیرون می‌رود کامپیوتر علی دستش است اوندر با چوب او را می‌زند. تازه می‌بینند که بلال است. 

بلال توضیح می‌دهد که پسرت رفته خونه یارو. نمی‌دونم چه غلطی کرده فیلم گرفته یا چی. بهم گفت فیلم‌‌ها را پاک کن. نام کنان را می‌آورد. 

بلال به کنان زنگ می‌زند. ولی اوندر پشت خط است. دم در هستند با دریا. دریا می‌خواهد که برک هم بماند. می‌پرسد پسرت را شکنجه می‌کنی؟ سوال بعدی این است که بلال را تهدید کردی که فیلم‌های آن پسر را بدزدد؟ تهدید که سینان را می‌کشی؟‌ و این‌که جاکلیدی وفا پیش تو و در این خانه چه‌کار می‌کند؟

دریا به زور به سراغ اتاقی که فهمیده و دیده می‌رود ولی می‌بیند که وضعیت اتاق تغییر کرده است. کنان به طور نامحسوسی بحث علی و امتحان کردن دریا را پیش می‌کشد. دریا می‌پرسد با وفا چه کردی؟‌ به دنبال هارد آن شب به سراغ گاو صندوق او می‌روند ولی در آن چیزی وجود ندارد. ساعتی هم هست که هدیه دریا در جوانی‌ش بوده. 

برک در اتاق خودش هارد را می‌بیند و برمیدارد. 

تا صحبت دستخط می‌شود هازال می‌گوید باید بروم. علی می‌گوید که باید کسی که یاداشت می‌نویسد را پیدا کنیم. 

برک روی کشتی مست است که هازال سر می‌رسد. وقتی هازال به برک می‌گوید نفرتم ازت به اندازه علاقه‌ت شده او می‌پرسد با من ازدواج می‌کنی؟ می‌فهمیم که دست خطی که برک نشان داده بوده مال هازال بوده. 

در ادامه می‌بینیم که کسی که پاکت‌ها را در خانه می‌گذارد و نوشته‌ها را به آن‌ها ارائه می‌کند، کسی نیست جز برک. 

شب، آخر شب، در کوچه، اوندر میخواهد درباره گذشته کنان از دریا بپرسد اما شرم او مانع می‌شود و برای اولین بار از عشق خودش به دریا حرف می‌زند. 

کنان در خانه از این‌که هارد نیست متعجب می‌شود. به اتاق برک می‌رود ولی پیدایش نمی‌کند. برک در حال رانندگی است و هارد را با خود می‌برد. 

با سگی در خیابان رفیق می‌شود که رها شده است. سگ را با خود می‌برد. فردا صبح برک می‌رود به محله یقه‌خاکی و هارد را در دسترس بقیه می‌گذارد. علی و بقیه هارد را می‌بینند! 

یک گرافیتی هم روی دیوار نوشته شده : قاتل پیدا شد. بازی تمام شد. 

به زودی