چند دانشآموز از محلهای فقیرنشین به نام یقهخاکی با دانشآموزانی از مدرسهای پولدار در رقابت هستند تا راز یک قتل یا خودکشی را کشف کنند.
شبی در یک جشن در مدرسه باکلاسها اتفاقی میافتد که معماهای زیادی در آن نهفته است.
علی، سینان (عرب) و زینب (زینو) به دنبال کشف سرنخها به پیش میروند.
دریا مادر علی اما گذشته ای دارد که او را در این میان رها نمیکند.
در میان اهالی محله عشقهای دیگری هم در جریان است.
نقش ناظم مدرسه، مدیر آن و همسایهها هم در این داستان اساسی است.
سریال یقه خاکی قسمت ۹ چه گذشت؟
دوباره به پشت بام روز حادثه برگشتیم. جایی که وفا فریاد کمک سر داده بود و کنان به او گفت نجاتت میدهم. جایی که هارد دستش است و کنان میگوید ولت کنم میافتی. و هردوی ما این را نمیخواهیم نه؟
و با این مقدمه، قسمت ۹ شروع شد.
علی از مادرش سراغ کابل کامیپوترش را میگیرد. نیست و دستپاچه کمک میخواهد. بلال در حیاط است به همراه دیگران: سینان و کادیر.
تلفنی که از وفا دزدیده بودند هم همراه هارد است. زینب و دوستان میرسند و کار را شروع میکنند. در این فیلمها میبینیم که در مدرسه چه خبر بوده است. برک و دوستانش در رفت و آمد در راهرو هستند. هازال پس از خروج آنها به داخل اتاق میرود. وفا پس از او بیرون میآید. هازال سرگردان است. وفا به دنبال او. کنان هم دیده میشود. ولی با باز کردن در توسط کنان تصویر برفکی میشود.
علی میگوید قاتل کنان است.
در خانه اگه، هازال و دوستش هستند. کنار استخر. هازال تن را به آب میزند. اگه پیشنهاد میکند سری به جمره بزنند و از او عذرخواهی کنند.
دریا به سراغ پلیس رفته و ماجرا را برای آنها تعریف میکند. ماجرای جاکلیدی را هم برای پلیس توضیح میدهد. اوندر هم به آنجا میرود. در همین زمان، برک با سگی که پیدا کرده بود و دخترم صدایش میکند به خانه میرسند.
کنان درباره فیلمها از برک میپرسد. برگ به رویش نمیآورد. جواب درستی هم نمیدهد. پلیس میآید و کنان را بازداشت میکند. برک هم با سگی که به خانه آورده مشغول خوش گذراندن میشود و این موضوع را جشن میگیرد.
دریا و اوندر بر سر اتفاقات کمی حرفشان میشود و با هم اختلاف نظر دارند.
هازال هنوز نگران ماجرای دستخط است و کنجکاو. اگه و چاعری هم میفهمند که کسی که مینوشته برک بوده.
جمره به خانه کنان میرود و خانه به هم ریخته را میبیند. جمر
جمره او را با علی تحقیر میکند.
چاعری و اگه با هازال میآیند که به علی اینها خبر بدهند که میبینند اوندر هم آنجاست. دستخط برک را از دیوارنوشتههای اتاق تنبیه بررسی میکنند.
کنان در بازداشت گاه است و باید تا زمانی که اظهاراتش را بگوید آنجا بماند. نیمه شب، اوندر دریا و علی به سراغ برک میروند.
در بحثهای بین علی و برک، هر دو خشمشان را سر پدر مشترکی که نمیدانند خالی میکنند. همین زمان وکیل هم سر میرسد و میگوید پدرت میخواهد تو را ببیند برک. برک با او میرود.
عرب به خانه میرود. پدرش میگوید که داداشت بلال، عاشق شده است. میشناسیش؟چیزی بهت گفته؟ سینان یا عرب سراغ بلال میرود تا ببیند مشکل چیست.
جمره سراغ بقیه بچههای اکیپ خودشان میرود. آشتی میکنند.
در بازداشتگاه، کنان و برک با هم روبرو میشوند. کنان میگوید هرکاری کردم به خاطر تو بود. وجدانم راحت است و بدهی به تو ندارم. تو اما به من بدهکاری. برک میگوید نه. تو به من یک کودکی کردن بدهکاری. اما دیگر خیلی دیر شده است. کنان اما مسئولیت کشته شدن وفا را اینجا هم بر عهده نگرفت.
به برک میگوید از این به بعد زندگیات خیلی بد میشود. تو نتونستی فرزندی لایق من باشی و قرار هم نیست باشی. برک میگوید برایت خبر بدی دارم. چون غیر از من کسی دیگر قرار نیست بهت بگوید بابا. کنان میگوید مطمئن نباش. من از اینجا میام بیرون. بعدش با تو بیرون پدر پسر به هم میرسیم. منتظر من باش پسرم.
علی نام کنان و اتهام قتل را به عثمان،پدر وفا میگوید.
پلیس از برک پرس و جو میکند. برک میگوید دیدم که وفا را پایین انداخت.
بلال میزبان کادیر است در کشتی که در فضایی عاشقانه به او ابراز علاقه میکند و با انگشتر از او خواستگاری میکند. همدیگر را در آغوش گرفتهاند که پدر بلال سر میرسد و صدایش میکند. به بلال طعنه میزند که شرم بر تو.
کنان به بازجو درباره عناد پسرش با او صحبت میکند. کنان اصرار دارد که من وفا را نکشتهام.
مادر جمره میخواهد کنان را ببیند و به جمره خود را دوست دختر کنان که همسر آینده اوست معرفی میکند.
جمره به سراغ بچهها آمده. زینب کمی بداخلاف است ولی علی و سینان با او خوب هستند. همه را برای شب و شام خوردن دعوت میکند.
موقع خداحافظی، جمره علی را میبوسد.
زینب با سطل رنگ دنبال پاک کردن گرافیتیهاست.
اگه آمده دیدن زینب. بر سر رنگ کردن مشترک رابطه آنها دوستانه میشود.
زینب میفهمد که مادرش گریه کرده است. از مادرش پول میگیرد که برای شب لباس بخرد. جمره هم در خانه مشغول تدارک میهمانی میشود.
علی عکس مشترک مادرش و کنان را پیدا کرده که عکس کنان بریده شده.
بلال دنبال جایی برای ماندن است. سراغش دوستش میرود و فعلا در ون کاراوان او میخوابد. عثمان هم سراغ او میرود. عثمان از بلال میخواهد که ا و را با کنان، قاتل فرزندش روبرو کند.
وکیل کنان دنبال این است که برک را قانع کند. کنان میگوید بروید قانعش کنید. میگوید لشکری از وکلا را برای قانع کردن پیش برک ببرید. وکیل از درخواست ملاقات مادر جمره میگوید.
بچهها برای مهمانی آماده شده و رفتهآند. اندر بره سراغ دریا رفته. در میهمانی همه از تیپ جدید زینب تعجب میکنند.
دریا و اوندر به سراغ برک رفتهاند و برایش غذا بردهاند. برک برای اآنها تعریف میکند که کسی که به هازال حمله کرد من بودم. لازم نیست برای من ناراحت باشید.
عثمان با کنان دیدار میکند. در دادگاه با هم رو در رو میشوند. کنان به عثمان میگوید آن طور که فکر میکنی نیست. من به پسر شما هیچ آسیبی نزدم. حتی من آنشب سعی کردم نجاتش بدهم.
تصاویر آن شب را میبینیم. که واقعا او را نکشته است. نجاتش داده و وفا هم ماجرا را تا حدودی تعریف کرده است. قرارشان این بوده که برود و علی را بیاورد با هم فیلم هارد را ببینند. کنان میرود و وفا روی پشت بام تنها میماند.
ساعتی همراه وفا بوده که همه چیز را ضبط کرده است. کنان از عثمان میخواهد که آن ساعت را پیدا کنند. در میهمانی جمره و علی با هم خلوت کردهآند و جمره از علی تقاضای رقص میکند.
در فیدبک آن شب میبینیم که جمره به سراغ وفا رفته و آن بالا همدیگر را دیدهاند. جمره به او میگوید همیشه من تو را سالم میدیدم ولی این طور نیستی. امروز هازال. فردا کي؟ وفا توضیح میدهد که تقصیری ندارد. جمره او را هول داده و افتاده. ساعت هم در مچ وفا است.